سنگ نوشته
بانوی بدلكار ایرانی در فيلم جيمز باند
خودت را معرفی کن و کمياز گذشته ات بگو.
من مهسا احمدی هستم متولد 23 مهر سال 1368، مدت 11 سال قهرمان ژیمناستیک ایران بودم و بعد در سن 18 سالگی باتوجه به اینکه دخترها در ایران از 18 سالگی به بعد اجازه ادامه ژیمناستیک را ندارند مجبور شدم در اوج آمادگی این ورزش را رها کنم. بعد از آن با بدلکاری آشنا شدم و بعد از پیگیریهای زیاد، از اواخر سال 85 به عنوان اولین زن در ایران بدلکاری را شروع کردم. در این رشته هم مشکلات زیادی داشتم، کارگردانها و فیلمسازها اصلا به من اعتماد نمیکردند و معتقد بودند این کار مردانه است و کار من نیست.
شما بدلکار نقش مردان هم بودی یا نقش زنان را فقط بدلکاری میکردی؟
من اولین نقشی که بدلکاری کردم، نقش یک مرد بود در یک تیزر که رامبد جوان ساخته بود اما فقط از شبکههای شهرستان پخش شد. جا دارد همینجا از رامبد جوان تشکر کنم چون اولین و دومین نقشم را رامبد اطمینان کرد و به من داد. در فیلم «دخترآدم، پسر حوا» بدل مهناز افشار را بازی کردم که یکی از صحنهها آنقدر سخت بود که خود رامبد از اتاق بیرون رفت و گفت من نگاه نمیکنم. خلاصه اینکه الان حدود 9 سال است بدلکار حرفه ای هستم. در این مدت در نقش بدل بیش از 90 درصد از خانمها بودم. در نقش آقایان هم بدل بازی کردم، مثلا در چندین فیلم به عنوان بدل امیر آقایی بازی کردم. همیشه خیلی از بازی کردن با امیر آقایی لذت بردم بسیار دوست خوبی است. امیر کچل است و ریش هم دارد و من همیشه به او میگفتم یا تو ریش ات را بزن یا من کچل کنم.
چطور شد این قدر اوج گرفتی؟
اتفاق خوبی که برای من افتاد این بود که حدود سه سال پیش در ابوظبی یک فیلمهالیوودی-بالیوودی تهیه میشد که کوردینتورش اندی آرمسترانگ بود که رئیس یکی از معروف ترین کمپانیهای بدلکاری آمریکاست. برای این فیلم از تیم ایرانی برای بدلکاری دعوت شده بود که من هم در تیم بودم. یک صحنه بود که 5 نفر نقش منفی باید از یکی از ساختمانهای بلند ابوظبی، برج کسرگیت، پایین میآمدند و شیشه یکی از طبقهها را ميشکستند و شروع به تیراندازی میکردند. من هم به عنوان یکی از پنج نفر انتخاب شدم و به من گفتند چون نقش مرد هست شما باید سبیل بگذاری که من گفتم مشکلی نیست. برای آنها خیلی این قضیه جالب بود، چون همیشه به اندازه کافی بدلکار مرد و زن دارند و کسی نقش آن یکی را بازی نمیکند. وقتی من به آنها میگفتم من قبلا هم نقش مرد بازی کردم خیلی برايشان جالب و تعجب برانگیز بود.
پس حسابی آنها را متعجب کردی؟
بله، البته قبلا هم کارهای مرا دیده بودند ولی خیلی در کل برايشان جالب بود. بعد از آن هم وقتی برگشتم ایران تقریبا در 90 درصد نقشهایم بدلکار یک آقا بودم.
بهترین و جالبترین نقشی که ایفا کردی چه بود؟
من قوی ترین نقشی که ایفا کردم که البته هنوز فیلم اکران نشده و نمیدانم چقدر فیلم قوی از آب درآمده فیلميبود به نام پری دریایی که در اصفهان فیلمبرداری شده. من در یک صحنه به جای امیر آقایی در یک پاترول نشسته ام و یک اتوبوس ولوو به سمت من میآید و در آخرین لحظه باید بپرم بیرون. نمیدانم ترس در آن لحظه چقدر در فیلم منعکس شده ولی برای خودم خیلی صحنه پر استرسی بود و ترس زیادی داشت.
صحبت از ترس شد، کمياز تمرینات و مراحل آماده سازی تان برای صحنههای اینچنینی توضیح بده.
در ایران که شرایط آماده سازی و تمرین خیلی سخت است چون ما هیچ امکاناتی نداریم حتی یک باشگاه برای تمرین نداشتیم که الان شنیدم یک باشگاهی دادهاند به بچهها ولی فقط یک سالن خالی است و همه امکانات و تجهیزات را باید خودمان خریداری کنیم، تجهیزات ما هم فرسایشی است و بسته به فشاری که به آن میآید فقط مدتی کار میکند. مثلا یک طناب که قرار است برای 10 بار کار کند ولی تحت فشار فقط 5 بار کار میکند و خب اینها همه خیلی هزینههای زیادی است.
آیا در ایران اسپانسری هم دارید؟
نه هیچ گونه اسپانسری نداریم.
برای کاهش خطرات و افزایش ایمنی چه کار میکنید؟
ما هر کاری که میکنیم، اول اتفاقات بد را درنظر میگیریم نه اتفاقات خوب را؛ مثلا وقتی میپریم نمیگوییم اگر درست بپریم چه ميشود. فکر می کنیم به اینکه اگه درست نپریم چه اتفاقاتی میافتد. همه جوانب را چندین بار در نظر میگیریم و همه چیز را چک میکنیم تا ریسک کار تا حد امکان کم شود. یک باور غلط بین مردم وجود دارد که فکر میکنند ما نمیترسیم که میتوانیم این کارها را انجام دهیم ولی در واقع همه جامعه بدلکاری میدانند که باید در کار ما ترسید چون اگر نترسیم ممکن است اشتباه کنیم و در کار ما اولین اشتباه میتواند آخرین اشتباه باشد.
خب کمي از جایزه پرسر و صدایی که گرفتی بگو.
یک مراسميهست مخصوص جامعه بدلکاری که هر سال برگزار میشود و در آن 5 جایزه به بهترین بدلکارها در زمینههای مختلف داده میشود؛ مثلا خلاق ترین بدلکار، بهترین بدلکاری و بدلکار سال. در این 8 سالی که این مسابقه برگزار میشد تا حالا سابقه نداشته یک غیر آمریکایی هیچ کدام از این 5 تا جایزه را ببرد، امسال من موفق شدم به عنوان یک ایرانی جایزه بهترین بدلکاری را بگیرم که علاوه بر این کم سن و سال ترین بدلکار هم بودم که این جایزه را برد.
پس الان حسابی درهالیوود شناخته شده هستی!
از قبل درهالیوود من را میشناختند و کارهایم را دیده بودند. جالب اینکه دو روز قبل از مراسم، اندی آرمسترانگ در پیج فیسبوکش نوشت مهسا احمدی قرار است جایزه بهترین بدلکاری را بگیرد و خیلیها روز مراسم آمده بودند فقط برای اینکه من را ببینند.
فکر ميکنی چرا این قدر از کارت استقبال شده؟
یکی از دلایلش این است که خانمها اینجا تخصصی کار ميکنند. یکی حرکات رزميميکند، یکی رانندگی یا پرش ارتفاع. من ولی چون در ایران تنها بودم، همه بخشها را مسلطم. آتش ميگرفتم، حرکات رزميداشتم و تصادف ميکردم.
به همین دلیل پررنگتر شدهام.
بزرگ ترین افرادی که نسبت به کارت توجه نشان دادند چه کسانی بودند؟
«جف وولف» که بازیگر نقش بتمن هم بوده، یکی از بزرگ ترین کردینیتورهای آمریکاست. او چون سرش خیلی شلوغ است، خیلی کم پیش ميآید در مراسمها شرکت کند. جف وولف نه تنها به مراسم آمد که حتی من را برای دو تا از فیلم هایش دعوت کرد.
«گری پاول» هم کوردینیتور خیلی بزرگ و مطرحی است که پنج سری آخر جیمز باند را هم او طراحی کرده و ما در «اسکای فال» 75 روز با او کار کرده بودیم. ميدانستم برای شرکت در افتتاحیه آخرین جیمز باند به لندن رفته است. روز مراسم من به همراه اندی آرمسترانگ قرار بود در مراسم شرکت کنم، بعد دیدم اندی دم در ایستاده و داخل نميرود، ناگهان دیدم که از دور گری پیدا شد برگشتم به اندی نگاه کردم. اندی گفت سورپرایز. گری به خاطر من 18 اکتبر از اسپانیا به لس آنجلس آمده بود و همان شب به لندن پرواز کرد. خب این خیلی اتفاق بزرگی برای من بود، بیشتر از این دیگر واقعا نمیدانم باید چه بخواهم. من فقط از شوق گریه میکردم.
همه این اتفاقات خوب در حالی برای من افتاد که در کشور خودم هیچ وقت نه جایزه ای گرفتم نه از من تقدیری شد. در حالی که کارهایی در ایران کرده بودم که حتی مردها هم نمیکردند ولی هیچ وقت از من تقدیر نشد اما در سطح بین المللی این دومین جایزه من بود. یک بار هم سال 2012 برای اسکای فال جایزه گرفته بودم.
بعد از گرفتن جایزه در ایران بازخوردها چطور بود؟
در ایران یکسری خیلی آنلاین کارها و مراسمها را پوشش میدهند ولی یکسری هم مثلا یک هفته بعد خبر را زدند یا مثلا خبر ورزشی که بعد از 6 ماه تازه یک ماه پیش خبر را زده بود. بازخوردها راستش خیلی عادی بود مثل اینکه یک نفر هر سال از ایران میرودهالیوود و این جایزه را میگیرد. در حالی که این جایزه برای رشته بدلکاری مثل اسکار است یا مثل طلای المپیک. این بالاترین جایزه ای است که یک بدلکار میگیرد.
آیا از ایران دعوت شدی که مثلا باشگاهی داشته باشی و به یک عده آموزش بدهی؟
نه، در ایران این هزینهها را باید خودمان بدهیم و کسی کمک نمیکند. در حالی که اینجا الان اسپانسر من باشگاهی که در اختیار من گذاشته هر نوع امکانات ریز و درشتی دارد و کسی که با من کار میکند هم همیشه دغدغه اصلی اش سلامتی من بدلکار است نه وسایل. در ایران ما سر صحنه فیلمبرداری بودیم، تهیه کننده میگفت حواست باشد میخوری به ماشین آینه یا شیشه نشکند. نمیگفت مواظب خودت باش. تهیه کننده میگفت بیا مثلا با سرعت بخور به ماشین نقش یک آدميکه قرار است بمیرد را بازی کن ولی مواظب باش مثلا کاپوت تو نرود!! مثل اینکه شما بگویی بپر در آب ولی خیس نشو!!
قصد ماندن داری؟
من بدلکارم و خودم را محدود نمیکنم. هرجای دنیا که امکان کار و یادگیری باشد میروم. فعلا شرایط اینجا خوب است و تا سال 2018 قرارداد دارم. هدفم این است که تا 30 سالگی هر سال جایزههای مهم رشته خودم را بگیرم. بعد از 30 سالگی دیگر کسب و کار و کمپانی خودم را راه بیندازم.
الان با ویزای کار در آمریکا هستی؟
نه، اسپانسرم برای من گرین کارت گرفته است. به محض ورودم و دریافت جایزه، پیشنهادهای کاری داشتم و دو تا اسپانسر برایم پیدا شد. الان یک اسپانسر دیگر هم در حال مذاکره با اسپانسرهای قبلی ام است که بعد از قطعی شدن نام خواهم برد.
از نقش ات در شهرزاد بگو.
شهرزاد را تابستان پارسال کار کردیم. از بدل مرد با سبیل بودم تا مل مل و سقوط از پلهها. کار کردن با حسن فتحی خیلی خوب است خیلی حرفه ای است و دستت را برای خلاقیت باز ميگذارد و اینکه کار اضافی از تو نميکشد. همیشه همه چیز را حساب شده بررسی ميکند تا کار اضافه نکشد. حسن فتحی درک این را دارد که بعد از دو یا سه بار بدلکار انرژی خود را از دست میدهد و نميتواند مثل اول اجرا کند. ضمن اینکه شهرزاد فیلم پرافتخاری هم بود که اینجا هم همه ميبینند.
بهترین خاطرهات از این سالها چه بود؟
خاطره خوب خیلی زیاد دارم. سه سال پیش در ابوظبی که برای اندی آرمسترانگ کار ميکردم یک صحنه چپ کردن ماشین داشتیم که خیلی صحنه وحشتناک و خوبی بود.
این صحنه را خانم جنیفر کاپوتو انجام میداد. خانم کاپوتو حدود 50 سال دارند و الگوی من هستند. من در تیم امنیتی او بودم یعنی قبل و بعد از اجرای این صحنهها تنها کسانی که اجازه دارند بروند جلو و او را دربیاورند، من و ارشا اقدسی بودیم. من تا به حال ماشین چپ نکرده بودم. با خودم گفتم یعنی ميشود من یک روز مثل جن پشت فرمان ماشین بنشینم و اینچنین گاز بدهم و بروم. صحنه انجام شد و همه خیلی خوشحال بودیم. این اولین بار بود که ميدیدم یک بدلکار خانم این قدر خوب کار میکند در ایران که نداریم. خارج از ایران هم در اسکای فال 110 بدلکار از همه جای دنیا بودند که فقط 5 بدلکار زن بودند که خیلی هم کار وحشتناکی نميکردند. در ابوظبی هم از 50 تا بدلکار سه نفر خانم بودیم . با دیدن جنیفر بغض کردم. به جن گفتم یعنی میشود من هم یک بار این کار را بکنم . اندی به من گفت مطمئن باش کار بعدی ام تو پشت فرمان ماشین خواهی نشست.
اندی پرزیدنت آی استانت است و هفته پیش کتاب مربوط به بدلکاریاش را منتشر کرد. او یکی از بزرگ ترین اساميدر دنیای بدلکاری است. آن روز من این حرف را به اندی زدم و الان دارم برایش کار میکنم. این بهترین حسی است که میتوانم داشته باشم. من الان در آرزویم دارم راه ميروم.
بیشترین انگیزه را چه کسانی به تو دادند؟ برخوردت با حرفهای منفی چه بود؟
همه چیزهای منفی حتی در فیسبوک و اینستاگرام انگیزهام را بیشتر میکند. قبل از اینکه به آمریکا بیایم به خانه سینما رفتم تا یک معرفی نامه بگیرم برای سفارت آمریکا، که مشخص کند من عضو خانه سینما هستم و در اینجا فعالم. من قرار بود برای دریافت جایزه بههالیوود بروم. در سینمای ایران هم ميدانستند که من قبلا درهالیوود بودم. دردرخواستم نوشتم که من ميخواهم برای دریافت جایزه بههالیوود بروم لطفا امضا کنید که من عضو فعال شما هستم.
آقای میرسلیمی، رئیس فعلی خانه سینما از اتاق شان بیرون آمدند و گفتند که این دروغها چیست، تو که هستی که بخواهی بههالیوود بروی. به منشی شان گفت چرا به هر کسی اجازه میدهی هر چه دلش ميخواهد بنویسد. من هم گفتم من دروغ به این بزرگی نميگویم! بعد از جایزه منشی شان به من پیام داد و تبریک گفت. من هم چندبار جواب شان را نوشتم و پاک کردم و در نهایت جوابی ندادم. انگیزه من در این راه کسانی بودند که کم محبتی نه بلکه بیمحبتی کردند.
این همه سال در ایران کار کردم کوچک ترین تشویقی نشدم. من وقتی جایزه اسکای فال را گرفتم 21 سالم بود. هیچ تشویقی از ایران حتی یک تشویق کلاميهم نداشتم.
بزرگ ترین مانع در کارت چه بود؟
من در ایران هر کاری ميخواستم بکنم به من گفتند نه «نه نميتونی»، «این کار مردانه است»، «بچه برو خانهات» خیلی بچه بچه شنیدم. اولین باری که خواستم در ایران سقوط آزاد بپرم، همه به من ميگفتند نمیتوانی. همه گفتند لحظه آخر از هواپیما بیرون نمیآیی و با هواپیما به زمین خواهی نشست. من پریدم و در تاریخ سقوط آزاد ایران ثبت شدم. من اولین بیس جامپم را از یک پاور کرین 65 متری وسط خیابان پریدم.
شاید یکی، دو نفر فقط حمایت میکردند. هیچکس انگیزه نميداد. بعضی ميگفتند «تو میتونی» ولی نگاهشان از صدتا «نميتونی» بدتر بود. من اما در همین ایران که همه ميگویند محدود است و برای خانمها جای رشد نیست، خیلی از اولین کارهایم را کردم.
کار بعدیات چیست؟
در فیلم سریع و خشن 8 Fast and Furious، یکی از رانندهها هستم. هیچ وقت فکر نميکردم یک روز در این فیلم باشم. آخرین کاری که کردم هم یک شوی تلویزیونی زامبی بوده که هنوز در ادیت است.
تفاوت درآمد ایران و آمریکا چطور است؟
زمین تا آسمان. ما در ایران با گروه مان کار میکردیم. ارشا اقدسی قرارداد میبست و من از ارشا اقدسی حقوق میگرفتم. اینجا ولی ما مستقیما با تهیه کنندهها قرارداد میبندیم. اسپانسر قرارداد خودش را دارد و فقط به من میگوید که باید سر فلان کار بروم ولی قرارداد من با تهیه کنندهها مستقل از قراردادم با اسپانسر است. حساب اسپانسر و من با پروژهها جداست. در ایران تهیه کنندهها هر جوری که بتوانند سعی میکنند با کمترین هزینه برایشان تمام شود.
چقدر به ایرانی بودنت تاکید میکنی؟
خیلی به ایرانی بودن خودم افتخار میکنم. من یک گردنبند دارم که هم نقشه ایران است و هم پرچم ایران که همیشه به گردنم است. آن قدری که من دوست دارم بگویم از ایرانم، خود آمریکاییها و کشورهای دیگر به کشورشان افتخار نمیکنند. این عشق من به کشورم برايشان جالب است.
به عنوان یک زن ایرانی برای مردمت پیامي داری؟
معتقدم نه فقط زن ایرانی بلکه هر کسی هر چیزی را که بخواهد و برایش زحمت بکشد، به آن ميرسد. من هیچ وقت فکر نمیکردم یک روز بهترین جایزه دنیا را بگیرم اما همیشه دوست داشتم بهترین باشم. برای همین تلاش کردم و به آن رسیدم.
منبع: تابناک
داور بینالمللی فوتبال در لباس خادمی امام رضا (ع)
دقّت كنيد شيطان شما را خسته نكند!
شيطان وقتی كه اتّفاقی می افتد در انسان سرخوردگی درست ميكند.
بخصوص شيطان مقيّد است كه در "دعا" سرخوردگی ايجاد كند، برای اينكه میخواهد رابطهات را و آن اميدی كه به خدا بستی را قطع كند...
در باب دعا هيچوقت نگذاريد كه اين افكار شيطانی شما را احاطه كند و شما را از دعا باز بدارد؛ حواستان جمع باشد!
هم از آن طرف متوجّه بالا باش، به اين معنا كه خداوند خسته نمی شود و برعكس از دعای تو لذّت هم می برد و از اين طرف هم شيطان را مواظب باش، كه شيطان تو را خسته نكند. دقّت كنيد!
شيطان شما را از نظر دعا كردن خسته میكند ; در اين هم هیچ شبههای نيست كه وقتی از خدا میخواهی، اگر مصلحت باشد به موقع میدهد.
منبع:پارسینه
زن جوان جدال بر سر "پاشنهبلند" را از شرکت لندنی برد
نیکولا تورپ میگوید که نگران واکنشهای منفی احتمالی بود، ولی همزمان میخواست که به دستورالعملی که به نظرش درست نبود، اعتراض کند
نیکولا تورپ ۲۷ ساله میگوید که در ماه دسامبر سال گذشته (بیش از ۵ ماه پیش) در اولین روز کاری خود در شرکت حسابرسی پیدبلیوسی در لندن به دلیل اینکه کفش پاشنه تخت پوشیده بود، بازخواست شد و مسئولان شرکت بدون آنکه حقوق روز کاری او را بپردازند، مجبورش کردند به خانهاش برود.
او طوماری را در اعتراض به اجباری بودن پوشیدن کفش پاشنهبلند برای زنان در محل کار تهیه کرد و از هفته گذشته برای جمع کردن امضا وارد عمل شد.
با ادامه واکنشها به این طومار، مسئولان شرکت پروتیکو که او را استخدام کرده بودند، گفتند که در حال بازنگری دستورالعملهای مربوط به پوشش کارمندان خود هستند و در نهایت، اعلام کردند: "از این به بعد، تمام همکاران مونث این شرکت میتوانند کفشهای پاشنهتخت بپوشند."
شرکت پروتیکو خدمات پذیرش را در اختیار شرکت پیدبلیوسی میگذارد و نیکولا تورپ در استخدام پروتیکو بود. مسئولان شرکت پیدبلیوسی هم قبلا گفته بودند که اجباری بودن پوشیدن کفش پاشنهبلند برای زنان، بخشی از خط مشیهای آنها نیست. اما ظاهرا شرکت پروتیکو چنین دستورالعملی داشته است.
مسئولان پروتیکو ابتدا گفتند که نیکولا تورپ "دستورالعمل پوشش کارکنان" را قبل از آغاز به کار امضا کرده بود، ولی بعد اعلام کردند که در حال بازنگری این دستورالعمل هستند.
نیکولا تورپ میگوید که در اولین روز کاری خود به عنوان مسئول پذیرش شرکت حسابرسی پیدبیلوسی از او خواسته شد که از یک مغازه، کفش پاشنهبلند بخرد و بپوشد، یا بدون دریافت حقوق آن روز کاری، به خانه برود.
به او گفته شده بود که پاشنه کفشهایش باید بین ۲ تا ۴ اینچ (۵ تا ۱۰ سانت) باشد.
او میگوید: "از من انتظار میرفت که برای ۹ ساعت کاری سرپا باشم و مشتریان شرکت را به اتاقهای ملاقات راهنمایی کنم. به آنها گفتم که با کفش پاشنهبلند نمیتوانم چنین کاری بکنم."
او به بیبیسی گفت که به مسئولان شرکت گفت: "اگر بتوانید یک دلیل بیاورید که چرا پوشیدن کفش پاشنهتخت ممکن است امروز مانع انجام وظیفه من شود، اعتراضی نخواهم داشت، ولی آنها جوابی نداشتند."
او اضافه کرد که از مسئولان شرکت پرسید که آیا از یک مرد هم میخواهند که برای انجام کاری مشابه کار او، کفش پاشنهبلند بپوشد؟ اما نه تنها پاسخی نگرفت، بلکه به او خندیدند.
بعضی شرکتها دستورالعمل ویژهای مبنی بر اجباری بودن پوشیدن کفش پاشنهبلند برای زنان دارند
دوست داشتنی ترین شوهر دنیا!
خانم و آقای کاروکی به عنوان دامدار زندگی شادی در مناطق روستایی ژاپن به همراه دو فرزندشان داشتند. آنها هرروز صبح زود با هم بیدار می شدند و به 60 گاوشان رسیدگی می کردند.
خانم و آقای کاروکی به عنوان دامدار زندگی شادی در مناطق روستایی ژاپن به همراه دو فرزندشان داشتند. آنها هرروز صبح زود با هم بیدار می شدند و به 60 گاوشان رسیدگی می کردند. برترین ها: خانم و آقای کاروکی به عنوان دامدار زندگی شادی در مناطق روستایی ژاپن به همراه دو فرزندشان داشتند. آنها هرروز صبح زود با هم بیدار می شدند و به 60 گاوشان رسیدگی می کردند. آنها به سختی زمانی برای استراحت پیدا می کردند اما امیدوار بودند وقتی بازنشسته می شوند باهم دور ژآپن سفر کنند.
اما فاجعه زمانی روی داد که خانم کاروکی در 52 سالگی، بینایی اش را به خاطر دیابت از دست داد و همه برنامه های آنها را به هم ریخت. او افسرده و گوشه گیر شد و در خانه، مسیر انزوا را در پیش گرفت. آقای کاروکی که تحمل دیدن همسرش در این وضع را نداشت، تلاش زیادی کرد تا راهی برای دلخوشی و تشویق همسرش پیدا کند، تا اینکه یک ایده زیبا به ذهنش رسید!
او تصمیم گرفت یک باغ گل بکارد تا همسرش بتواند از بوی آن لذت ببرد و او را تشویق کند که از خانه خارج شود و بار دیگر لبخند بزند. پس از دوسال سختکوشی و پرورش هزاران گل، او به هدفش رسید. تا به حال 7000 نفر از سراسر جهان به آنجا رفته اند تا نتیجه یک داستان عاشقانه واقعی را از نزدیک ببینند.
حضور سئوالبرانگیز آزمون در مراسم انتخاب دختر شایسته روستوف!
99 عکس ناب از "خرمشهر" ، زمانی که "خونین شهر" بود
اگر خرمشهر آزاد شد ، اگر ایران به اشغال بعثی ها درنیامد و اگر امروز ما ، هنوز هستیم و نفس می کشیم و زندگی را تجربه می کنیم ، مدیون مردان و زنانی هستیم که در سخت ترین سال های این سرزمین ، جنگیدند ، به اسارت رفتند ، زخم خوردند و کشته شدند.
تصاویر زیر ، خاطرات آن روزهاست و ما چه می دانیم کدام یک از مردان و زنانی که در این تصاویر می بینیم ، هم اکنون در کنار مایند و کدامین شان لاله های گلزارهای شهدا شده اند؟
به همه شان ادای احترام می کنیم.
پایان تلخ یک مستند تولد پرندگان همه را شگفت زده کرد
این گربه نمیتواند باور کند که چه چیزی از دهان وزغ بیرون میزند
شوخی در برنامه زنده، حساب بانکی آقای مجری را لو داد
دختری که هر روز با "نردبان" به مدرسه می رود!
به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، دختر فلسطینی که برای رفتن به مدرسه باید نردبانش را با خودش ببرد تا بتواند از دیواری که اسرائیلی ها ساخته اند عبور کند.
اینم از فرهنگ پیزوری ما که مد جدیدی شده
... و درصد خیلی کمی برای دیدن وبم برای وبلاگا میام بیشتر دوس داشتم دید شخصی خودمو بذارم واصلا برام مهم نیس که بعدا سربزنن بلکه بیشتر برام مهمه برای نظرم احترام قائل بشن و مثل ادمایی که انگار ارث خانوادشونو خوردم جواب کامنت برام نذارن تو وبشون
پ.ن: فک میکنم اصلا اشتباه از خودمه که بررسی نمیکنم تو کدوم وب کامنت بذارم حتی اگه از انفجار عقایدم از پستشون بگذرم
پ.ن دوست نداشتم اینو بگم ولی اخلاق اونایی که سنشون بالاتره وب مینویسن خیلی بدشده نمیگم خدایی نکرده فحش میدن ولی منم مشکل دارم منم تو خیلی موارد بریدم ولی جوابی که خواننده احساس بدی بکنه نمیذارم ...خیلی وقته جواب سلام و ممنون و خواهش میکنم از بین وبلاگ نویسا هم رفته!!!!! فرهنگمون اصلا ازبین رفته...کسی به خودش نگیره چون فقط خودم میدونم منظورم با کیاس
اتفاق خوب در روز تلخ خاکسپاری اولادی
مراسم تشییع جنازه مهرداد اولادی صبح امروز در حالی برگزار شد که اهالی شهرستان قائم شهر کمپینی را به راه انداخته بودند که در آن از همه هواداران خواسته بودند تا با ستاره هایی که به مراسم می آیند سلفی نگیرند.
به گزارش جماران، مردم قائم شهر به احترام مهرداد اولادی از سلفی گرفتن با افراد مشهوری که برای خاکسپاری آمده بودند امتناع کردند.
منبع: جام نیوز
ه دنیا آمدن جنین 19 هفته ای! + تصاویر 14+
به دنیا آمدن جنین 19 هفته ای! + تصاویر 14+
ایالت ایندیانای آمریکا چند روز گذشته شاهد یک رویداد پزشکی خارق العاده بود که برانگیختن احساسات هزاران نفر را به دنبال داشت این اتفاق شگفت انگیز به دنیا آمدن جنین شش ماهه بود.
به دنیا آمدن جنین 19 هفته ای
اتفاقات باورنکردنی و عجیب دنیای پزشکی همیشه و در همه حال موجب حیرت همگان شده است اتفاقاتی که باورش خیلی سخت تر هر چیزی است به تازگی نیز در ایالت ایندیانای آمریکا شاهد پدیده ای نادر شده ایم،این اتفاق مربوط به تولد یک جنین 19 هفته ای است که برای دقایقی پس از سقط شدن زنده ماند و قلب کوچکش از تپش نایستاد .
لکسی فریتز مادر این جنین که در حال آماده شدن برای شرکت در مراسم ازدواجی بود با دردهای زایمان روبه روز شد و هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که جنین 19 هفته ای بارداریش را سقط کرد . اما در مقابل چشم حیرت همگان این جنین که راه تنفسی نداشت برای چند دقیقه بعد از سقطش قلب کوچکش تپش داد و در آغوش مادرش جای گرفت .
اتهام انحراف اخلاقی به بازیکنی که به دام پسر دخترنما افتاد
ا
باورش سخت است اما منابع موثق میگویند یكی از فوتبالیستهای سرشناس كه پیش از این هم تا لبه تیغ منشوری شدن پیش رفته بود و پرونده اخلاقی داشت با یك «دوجنسه» ارتباط داشته است.
اگر چه نزدیكان این بازیكن میگویند او در دام این پسر دخترنما افتاده بود و پس از اینكه فهمید شخصی كه در فضای مجازی با او آشنا شده و طرح رفاقت ریخته، پسر است، رابطهاش را با او قطع كرده اما برخی شهروندان مدعی هستند این بازیكن را حتی در خانه این شخص دیدهاند!
این اولین باری نیست كه از انحراف اخلاقی برخی اهالی فوتبال خبر میشنویم. پیش از این اواخر دهه 70 برخی بازیكنان جوان آن دوره از انحراف اخلاقی مردی حرف میزدند كه در رده پایهای مربیگری میكرد و دنبال بچههای مردم بود. بعدها شایعه شد یكی از سرمربیان جوان لیگ برتری هم گرفتار همین مشكل اخلاقی است؛ اتهامی كه هیچگاه تأیید نشد و فقط چند بازیكن كه با این مربی به مشكل خوردند، ادعا كردند نمیتوانند دلیل واقعی جداییشان را بگویند، فقط میدانند مشكلشان فنی نبوده و نتوانستند خواستههای سرمربی را برآورده كنند!
كنار این خبرها، شایعاتی هم درباره مشكلات مشابه یك بازیكن مطرح دهه 70 و اوایل دهه 80 وجود داشت كه در اردوهای تیم ملی انگشتنما بود و برای جلوگیری از برخی حواشی، عدهای از ملیپوشان حاضر نبودند با او هماتاق شوند. همان دوره یك كمكمربی جوان هم كه بعدها سرمربی مطرحی شد، فیلمی گرفت از تعرض به یك پدیده جوان و بعدها هر بار كه این فوتبالیست با او به مشكل خورد، این مربی نسخهای از آن فیلم را برایش فرستاد و گفت نگذار بگویم آن سالها چه اتفاقی افتاد و ستاره را به سكوت وا داشت.
حالا تازهترین برگ از این دفتر بیاخلاقی، همین شایعه رابطه بازیكن جنجالی با پسر دخترنما است؛ هر چند میگویند این بازیكن از همه چیز بیخبر بوده و در دام طرف افتاده اما به هر حال همین كه ستارهای در سطح اول فوتبال ما دنبال دوستیهای اینترنتی و ارتباطگیری از طریق فضای مجازی است جای حرف دارد!
شاید باز هم عدهای بگویند وارد حریم خصوصی افراد نشوید و با مسائل فنی فوتبالیستها كار داشته باشید اما باور كنید در مورد این افراد كه شهرت دارند و الگوی نسل جوان هستند، تعریف حریم خصوصی فرق میكند.
شاید بهترین راه حل همان تشكیل دادسرای ویژه ورزش باشد، مرجعی كه بتواند به تخلفات اینچنینی ورود كند و یا لااقل وجودش باعث شود این افراد مراقب رفتارهای اجتماعی خود باشند.
منبع: خبر ورزشی